مجله آمریکائی نیویورکر زیرعنوان « نامه ای از تهران» و با سوتیتر «بیهودگی رای دادن در ایران» در چاپ این هفته خود گزارشی مشروح از لورا سکور را در یازده صفحه نقل کرده است، که گرچه بیشتر به مشاهدات این خبرنگار آزاد و سیار از چگونگی برگزاری نخستین مرحله انتخابات اخیر مجلس در ایران حکایت دارد، ولی مسائل و موضوع های دیگر و تاثیر گذار بر صحنه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران، بخصوص ظهور و سرکوبی اپوزیسیون موسوم به جنبش سبز را نیز دربر می گیرد.

گزارش، نظیر یک فیلم مستند، خوانندگان این مجله بیش از یک میلیون تیراژی را به صحنه های درگیر و مرتبط با برگزاری انتخابات در محله هائی مختلف و متفاوت در تهران بزرگ و حومه پایتخت می برد و با موضوع ها و مسائل مورد بحث و استدلال سخنگویان حکومت و مخالفان آشنا می کند.

جلسه ای در دانشگاه تهران در جریان مبارزات انتخاباتی که بسیج ترتیب داده بود، و پاسخ های پانلیست ها به پرسش های پرسشگرانی که خانم سکور، آن ها را شجاعانه توصیف می کند، یکی از این صحنه هاست.

یکی از این پرسشگران می پرسد "اگر ما با سیاست های نظام مخالف باشیم چه چاره ای در اختیار داریم؟". حمید رسائی، یکی از پانلیست ها، که عمامه ای سفید به سر و عبائی به رنگ سبز زیتونی به تن دارد، در جواب می گوید "اغلب مردم مثل شما فکر نمی کنند. اکثر مردم بسیجی هستند. آنهائی که شکایت دارند در اقلیت اند".
سئوال یک پرسشگر دیگر در باره جنبش سبز است. می پرسد "اگر نظام می دانست بعد از انتخابات ریاست جمهوری چه اتفاقی رخ می دهد – که توطئه ای در کار است – چرا از همان ابتدا جلوی آن را نگرفت؟". زهر الهیان، یکی ازمتحدان نزدیک به احمدی نژاد، و رئیس کمیته حقوق بشر مجلس در پاسخ می گوید "این انتخاباتی با کاندیداهای مختلف بود. ناگهان ما با کاندیداهائی روبرو شدیم که با ضد انقلابی ها و خارجی ها همکاری می کردند. آنها فکر می کردند برای عمل کردن به آنچه که در سی سال گذشته خواستار آن بودند- سرنگون ساختن نظام - فرصت خوبی به وجود آمده است. کنگره آمریکا برای این توطئه پول اختصاص داد. صهیونیست ها در داخل و خارج از ایران مشارکت می کردند. هر نظام دیگری بود سقوط کرده بود اما این نظام توانست مقاومت کند. رهبر گفته بودند قانون را اجرا کنید. به کاندیداها گفته بودند از مردم نخواهید به خیابان ها بیایند اما کاندیداها این کار را کردند. بعضی ها کشته شدند و این برای وسائل ارتباط جمعی پروپاگاندای خوبی فراهم کرد".

رفتن به این گونه جلسات ، که خانم سکور می گوید همگی همراه با حضور ماموران به اصطلاح راهنما انجام می گرفت او را را از رفتن به دیدار از منابعی دیگر و بخصوص و مردم عادی، به رغم هشدارهائی که داده شده بود، باز نمی دارد.

گپ زدن با یکی از فعالان جنبش سبز بنام امیر، حین یک اتوموبیل سواری در تهران پر ترافیک ، و نتیجه گیری هایش از این به اصطلاح مصاحبه غیر عادی اتوموبیلی، یکی از موارد کنجکاوی های اوست، که خانم سکور خود دلیل غیر عادی بودن آن را چنین شرح می دهد:

اماکن عمومی زیر نظر است. رفتن یک خارجی به محل زندگی مردم سوء ظن برانگیز است. اتوموبیل در حال حرکت بهترین جائی است که در چنین شرایطی می خواهید در آنجا باشید. امیر نه یک قهرمان است و نه چهره ای سرشناس. او جوانی سی و چهارساله، پر از آرزو، و آشنا به کامپیوتر از یک طبقه متوسط است.

امیر در تابستان ۲۰۰۹ یک اصلاح طلب بود. به امکان دمکراتیزه شدن سیستم از درون نظام اعتقاد اشت و بهمین جهت درهر انتخاباتی که برگزار می شد شرکت می کرد و رای می داد. انتخابات ۲۰۱۲ مجلس نخستین انتخاباتی است که او کنار نشسته است. امیر دقیقا لحظه ای را به یاد یاد دارد که او را عوض کرد. چهارم نوامبر ۲۰۰۹ به مناسبت سالگرد تصرف سفارت آمریکا در تهران تعطیل دولتی بود. فعالان جنبش سبز به خیابان ها آمده بودند و بجای شعار رسمی و مرسوم مرگ بر آمریکا شعار مرگ بر روسیه سر داده بودند. امیر در میدان هفت تیر بود، که با سفارت آمریکا فاصله چندانی ندارد. ویدیوهای آن جا در یوتیوب موجود است. یک بالون سبز رنگ بر فراز جمعیتی که هر لحظه بیشتر می شد بالا و پائین می رفت. مردم فریاد موسوی، و زندانیان سیاسی باید آزاد گردند، سر داده بودند. جمعیت ناگهان پا به فرار می گذارد. افرادی در لباس کاری نظامی تعقیبشان می کردند. آن روز امیر در خود احساسی پیدا کرد که آن را نمی شناخت. خودش می گوید "من به شکار علاقه ای ندارم و نمی خواهم به هیچ کس و هیچ چیزی آزاری برسانم. ولی آن روز احساسی در من به وجودآمده بود که فکر می کردم می توانم آنها را بکشم".
امیر می گوید آن روز نخستین روزی بود که در خیابان پشت میدان، شعارهای رای من کجاست؟ و مرگ بر رهبر و مرگ بر خامنه ای سر داده شد.

امیر تا یک سال پس از سرکوبی جنبش سبز سرخورده و افسرده بود. او می گوید "وقتی ازآن همه تلاش هایت نتیجه ای نمی گیری این احساس را پیدا می کنی که نمی توانی هیچ کاری انجام بدهی".
نگاه اصلاح طلبی امیر جای خود را به انکاری حاکی از پوچی و بیهودگی داده بود. خودش معتقد است تن دادن به واقعیات، در غایت چیز خوبی است. او می گوید "هراندازه که نظام افراطی تر شود، درهم شکستن آن آسان تر می شود". هر چند که نمی داند با چه جنبشی و با چه ابزاری.
او اصرار برآن دارد که اپوزیسیون نمرده است فقط بی حرکت است. می گوید "الان مثل این است که همه سراغ زندگی خودشان رفته اند. اما اپوزیسیون وجود دارد و زجر می کشد.

وقتی از امیر پرسیدم بعد از گذشت یک سال و نیم از شکست جنبش سبز در ایران، وقتی می بیند مردم در مصر و تونس دولت های سرکوبگر را ساقط کرده اند، چه احساسی دارد ، گفت "مشکل جنبش سبز این بود که هدفش تغییر نظام نبود. هدفش فقط تغییر در بخشی از آن بود. وقتی هدفتان تغییر نظام نباشد می ترسید تمامی امکاناتتان را بکار بگیرید. حتی اگر موسوی هم رئیس جمهور می شد وزارت اطلاعات به شکل قبلی اش باقی می ماند. مامورانش می توانستند بعدا سراغتان بیایند".

گزارش خانم سکور با شرح جزئیات آخرین ساعات پیش از منقضی شدن ویزای سفرش به پایان می رسد که بازجوئی های ماموران امنیتی در باره چگونگی تماس هایش با مردم عادی بخشی از آن است. خانم سکور حتی از اینکه در جریان این بازجوئی ها احساس می کند ممکن است او را به جاسوسی متهم کنند، تعجب نمی کند، بیشترین مایه تعجب او این است که بازجویان به رغم پس دادن تقریبا دست نخورده تمامی یادداشت ها، نوار های ضبط شده از مصاحبه هایش، و اطلاعات مربوط به افرادی که با آنها تماس گرفته بود، فقط رسیدهای پرداخت مخارجش را نگه داشته اند. به گفته خودش، آخرین آنها رسید هتل محل اقامتش بود که پیش از سوار شدن به هواپیما از او گرفته می شود.