
خسرو حسنزاده، نقاش و هنرمند تجسمی ایرانی، در گفتوگو با ما از تجربهاش در نقاشیهای خود میگوید؛ از نقاشی روی جعبههای میوهفروشی و پرترههای خانوادگی تا مجموعههای عاشورا و تروریسم.
پنجشنبه هفته گذشته مهمان دانشگاه آکسفورد بود. حسنزاده متولد تهران است و تحصیلکرده رشته هنر و ادبیات. او نقاشی را تحت نظر آیدین آغداشلو شروع کرد و بعدها شیوه خاص و مستقل خودش را در پی گرفت. فرهنگ عامیانه و سنتهای فراموششدهٔ ایران و مسائل سیاسی اجتماعی روز از جمله مضامین مهم کارهای حسنزاده به شمار میروند. هنر فردی و در عین حال شدیدا اجتماعی-سیاسی حسنزاده به کار او وجهی دوگانه بخشیده است و توجه جامعه هنری بینالمللی را در سالهای اخیر به کارهایش جلب کرده است.مصاحبه زیر حاصل گفت و گپ دو ساعتهٔ خسرو حسنزاده در آکسفورد است. دپارتمان شرقشناسی دانشگاه آکسفورد با همکاری دو تن از اعضای این دانشگاه اخیرا مجموعهای سخنرانی با عنوان سیاستهای جنسیتی و نسلی هنر و ادبیات معاصر ایران راهاندازی کردهاند. عبدی بهروانفر، نوازنده و آهنگساز، خسرو حسنزاده، نقاش و هنرمند تجسمی، سوسن تسلیمی، بازیگر، شهریار مندنیپور، نویسنده و همایون کاتوزیان مورخ و ایرانشناس از جمله شخصیتهایی هستند که نامشان در فهرست مجموعه سخنرانان این برنامه دیده میشود
***
از کجا و کی نقاشی را شروع کردی؟
اول با نقاشی روی جعبههای میوهفروشی شروع کردم. چون آن سالها مدلی در کار نبود شبها که خسته از کار بر میگشتم جلوی آینه مینشستم و روی همان جعبهها خودم را نقاشی میکردم. بعد پرترهٔ اطرافیانم را نقاشی میکردم
پس مجموعهٔ اولیهٔ نقاشیهایت که بیشتر پرتره اعضای خانوادهات را شامل میشود مال همان روزهاست؟
بله. آن مجموعه که سرشار از رنگ هم هست و سوژههایش هم خیلی شخصی هستند مال سالهای اولیه جنگ است. البته بعدتر که به در مناطق جنگی به خدمت سربازی رفتم پرتره شهدا را میکشیدم. در دورهای که من سرباز بودم، به نقاش شهدا نیاز داشتند، کار من را که دیدند خواستند که از خرمشهر یا خرمآباد را نقاشی کنم و من هم یک وانت رنگ تهیه کردم و شروع کردم به نقاشی کردن دیوارها. ولی از آن کارها عکسی ندارم. همهاش روی دیوارهای شهر بود که بعدها به مرور زمان پاک شدند
چه طور شد که از نقاشیهای دیواری شهدا و یا حتی آن مجموعهٔ اولیه سرشار از رنگ به کارهای سیاه و سفید مجموعهٔ جنگ رسیدی؟
دورهای بود که احساس میکردم که به عنوان یک هنرمند میتوانم راجع به خاطراتم در جنگ مجموعهای را شروع کنم که کاملا شخصی است، ایده اولیه بر آن بود که به صورت کتابی غول پیکردر سینمایی در جنوب شهر به عنوان «یادداشتهای جنگ» آن مجموعه را نمایش دهم که متاسفانه نشد، اما من این مجموعه را به هر حال تمام کردم که امیدوارم یک روزی در تهران آن را به نمایش بگذارم.
در مجموعه کارهای بچهمحل، رفیقبازت ولی پرترههایی که کشیدهای خیلی شبیه پرترههایی هستند که در بهشت زهرا از شهدا هنوز هم وجود دارد یا آن سالها روی دیوارهای شهر بودند. ولی به نظر میرسد اینها همان شهدا نیستند و فرق دارند. ارتباطی بین این دو مجموعه هست؟
بله بین آن دو مجموعه اتفاقا ارتباط وجود دارد. من قضیه شهید زنده همیشه توی ذهنم بود و به همین دلیل هم همیشه فکر میکردم به اینکه اگر مثلا خود من شهید شوم یا رفقایم شهید شوند دلم میخواهد پرترهام را چه شکلی نقاشی کنند؟ شروع کردم آدمهای نزدیک خودم را مثل شهدا نقاشی کردن. مجموعه بچهمحل همه دوستان من هستند که به شکل شهدا کشیدمشان. همه آدمهای آن مجموعه هنوز زندهاند که شکل شهدا نقاشی شدهاند.
در مجموعه کارهایت انگار تاکید خاصی داری که طرح کسانی را بکشی که چندان شناخته شده نیستند. این قضیه عمدی است؟
عمدیاست بله. همیشه دنبال کشیدن آدمهای گمنام و بینام بودم. کسانی که دیده نمیشوند و به هر دلیلی جدی گرفته نمیشوند. این را شما در کارهای مجموعه فاحشهها به وضوح میتوانید ببینید
کمی درباره مجموعه عاشورا بگو. چرا اینقدر اصرار داری روی المانهای مذهبی و سنتی که در جامعه ایرانی هستند در کارهایت تاکید کنی؟
اول بگویم که پروژه عاشورا به پروژه جنگ خیلی مربوط است. در سالهای جنگ تاکید زیادی روی شبیهسازی داستان جنگ ایران و عراق و جریان کربلا و عاشورا میشد. و برای همین هم بعد از جنگ، پروژه عاشورا را کار کردم. عاشورا هم اهمیتاش برای من از لحاظ ارتباطی بود که با جنگ داشت. آن فلاشهای سفید مجموعه جنگ هم اشاره داشتند به آن تابلوهای واقعی زمان جنگ که مثلا نوشته بود: بیست کیلومتر مانده به کربلا. در کتیبههای عاشورا هم همیشه سر بریده و دست بریده و خون است. ولی شما اگر به مجموعه عاشورای من نگاه کنید میبینید که زن نقش محوری دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر