۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

لطفاً برسد به دست بازجوی سهام‌الدین بورقانی!

image

در حالیکه «مركز بررسی جرائم سازمان يافته سپاه پاسداران انقلاب اسلامي» مدعی است که «عمليات چشم روباه» مربوط به فعالیت‌های شبکه بی‌بی‌سی فارسی در ایران بوده و از تعداد از روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران دستگیر شده به عنوان عوامل این «توطئه» نام برده، پناه فرهاد بهمن، یکی از تهیه کنندگان بی‌بی‌سی در فیسبوک خود، پاسخ خود در باره نوع ارتباطش با یکی از بازداشت شدگان، یعنی سهام‌الدین بورقانی را داده است.
یکی از اتهام‌های مطرح شده برای گروهی از دستگیر شدگان، ارتباط با کارمندان بی‌بی‌سی است. رابطه دوستی سهام‌الدین بورقانی و دیگران با اعضایی از بی‌بی‌سی به سال‌ها قبل از پیوستن این گروه به این رسانه باز می‌گردد. بسیاری از کارکنان بی‌بی‌سی فارسی در روزنامه‌های ایران فعال بوده‌اند و به این طریق همکار و دوست دستگیر شدگان محسوب می‌شده‌اند. مرضیه رسولی و پرستو دوکوهکی نیز همزمان با سهام‌الدین بورقانی دستگیر شده‌اند.
متن کامل نامه پناه فرهاد بهمن به شرح زیر است:
می‌نویسم تا ضمیمه شود به پرونده سهام بورقانی، دوست‌ترین «آقازاده» روی زمین. می‌نویسم تا برسد به دست آقای بازجو. می‌نویسم تا با سهام در اعترافهایش سهیم شوم. می‌نویسم تا آقای بازجو بداند هر که از دندان تیز او و مشت فولادینش حساب می‌برد، ما نمی‌بریم که اگر می‌بردیم در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم.

نمی‌دانم آن‌که سهام را بیش از پنج هفته در انفرادی محبوس کرده و او را می‌فریبد و به خانواده‌اش دروغ می‌گوید چیزی از رفاقت می‌فهمد یا نه؟ در دنیای سیاه او چیزی به نام محبت و همدلی هم هیچ‌گاه وجود داشته؟ آیا جایگاهی برای دوستی و صمیمیت هم قائل است؟

آقای بازجو!

تو درست گفته‌ای. من با سهام در ارتباط بوده‌ام. اما برای فهمیدن این ارتباط که این همه زمینه‌چینی و صحنه‌سازی لازم نبود! کدام رابطه پنهانی را کشف کرده‌ای؟ نوشته‌هایمان روی دیوار فیس‌بوکمان را؟ اینکه شب قبل از بازداشتش روی دیوارش نوشته بودم که دلم باقالی‌پخته می‌خواهد؟! نکند «باقالی» اسم رمزمان بوده؟! کدام رابطه پیچیده؟! اینکه او عکسهای عقدش را برایم فرستاده بود و من مثل یک برادر در تنهایی برایش ذوق کرده بودم؟ کدام رابطه هدفمند؟! اینکه برایش نوشته بودم دست زنت را بگیر و بزن بیرون و او پاسخ داده بود که من همه اعضای خانواده‌ام را در کنارم می‌خواهم و آن هم در ایران؟ اگر وجودش را داری لابلای سندسازی‌هایت جایی هم برای اینها بگذار. که قصه سندسازی و داستان‌پردازی‌های تو کهنه است و هر خواننده‌ای نخوانده آخرش را می‌داند. تو پیش از این هم زیاد از این بازی‌ها در آورده‌ای.

حالا هم اگر توانسته‌ای حرفی در دهانش بگذاری، خیلی به حساب توانمندی‌های خودت نگذار! سهام بر خلاف تو، اصولی دارد که به آن پایبند است. خانواده‌اش برایش خط قرمز است و برای رهاندن آنها از نگرانی و بازگشت به آغوش آنها ممکن است تن به هر مشقتی بدهد. همان خانواده‌ای که دل به فریب تو داد و سکوت کرد تا زودتر سهام آزاد شود که حالا این سیاهه مبتذل دروغ را به عنوان اتهاماتش پیش رویش می‌بیند.

تو حسادت می‌کنی! حق داری. هیچ گاه فرزندت، برادرت، خواهرت، آنطور که او خانواده‌اش را دوست دارد، دوستت نداشته‌اند. هیچ‌گاه کسی برای جلب رضایت تو بی‌چشم‌داشت کاری نکرده‌است. که اگر کرده بود تو این‌گونه پرخدعه و پر دروغ و پر نفرت نبودی!

من با سهام مثل من با بقیه دوستانم، و سهام با بقیه دوستانش، خیلی وقت است که به بلوغی رسیده‌ایم که بتوانیم جایگاه هر کس و هر چیز را در زندگیمان متمایز کنیم. ما یاد گرفته‌ایم که با هر اختلاف نظری قیصریه دوستی‌هایمان را به آتش نکشیم. مخالفت او با همکاری و استخدام در یک رسانه خارجی هیچ‌گاه جلوی رفاقتمان را نگرفت که اگر راست می‌گویی و به ایمیل‌های سهام دسترسی داری باید آن گفتگوی ۱۵۹ خطی را دیده باشی که او چگونه با تعصب و اعتقاد بر مخالفتش با مهاجرت و جذب رسانه‌ای خارجی شدن تاکید می‌کرد.

آقای بازجو!

اگر این نمایش سخیف برای ترساندن ما از دوستی‌هایمان باشد، باید بگویم کور خوانده‌ای که در دنیا دوستی‌هایی هست که ریشه‌دار از هر چیزی است. ریشه‌دار تر از آن که تبر خشونت تو بتواند آن را قطع کند. دوستی‌هایی که با صدای بلند و بی‌هراس از هر گزمه‌ای فریادش می‌کنیم. گیرم که دروغهای تو از دهان سهام بیرون بیاید، اما وقتی که سهام از قرنطینه نفرت تو بیرون بیاید، به همه این زبونی‌های تو با هم می‌خندیم و سهام برای من عزیزتر خواهد بود که او در زندگی‌اش ارزشهایی پیدا می‌شود که برای حفظشان حتی حاضر است تن به دروغ بدهد، اما تو خود تمثال دروغ و فریبی و باطل‌السحر تو حقیقت است. همین است که از من و همکارانم در بی‌بی‌سی و هر رسانه آزادی وحشت داری!

دوستی‌های ما نه به تو به مربوط است و نه به بی‌بی‌سی و نه هیچ چیز دیگری. خواستم بدانی که تیرت به سنگ خورده. سهام، پرستو، مرضیه و همه دوستانمان روزی آزاد خواهند شد و از این روزگار تلخ‌تر از زهر جز خاطره‌ای باقی نخواهد ماند. روزی که تو صفحه‌ای از تاریخ شده‌ای!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر