نگاههای نو، رسانههای نو، نهادهای نو
طی سالهای اخیر، و بخصوص بعد از پا گرفتن ارتباطات دیجیتالی و رسانههای اینترنتی، ما شاهد نگاه نو به جهان و انسان و روابط اجتماعی هستیم. این نگاه نه از یک سمت، بلکه از سمتهای مختلف به جهان و انسان مینگرد. این نگاه نه به یک ذهن و یک مغز، بلکه به ذهنها و مغزهای مختلف تعلق دارد. تفاوت این نگاه با نگاههای پیشین در متعدد بودن صاحبان نگاه است، به عبارتی نه یک نظریهپرداز، بلکه انسانهای عادی به طرح جهانبینی خود میپردازند و زشت و زیبا و درست و نادرست، آنچه را که در ذهن دارند با دیگران به اشتراک میگذارند. بنابراین، این نگاه، یک نگاه کلاسیک و مدوّن و فشرده در فرمولهای دقیق نیست. پراکنده است، متنوع است، متفاوت است، نوگراست... برای این نگاه، به عنوان یک دستگاه عظیم و بیشکل و دائماً تغییریابنده میتوان صفتهای بسیاری برشمرد، ولی اصلیترین صفت آن، قدرت انطباق با شرایط روز و نو شدن آن است.
این نگاه نو، رسانههای نو را بهوجود آورده، و رسانههای نو، باعث گسترده شدن این نگاه شده. به عبارتی رابطهی متقابل میان این دو، به رشد هر دو منجر شده و آنها را به حرکت و پویایی واداشته است. اما برای تغییر در سطح سیاسی و اجتماعی تنها وجود نگاه نو و رسانهی نو کافی نیست، بلکه ما به نهاد نو نیز نیاز داریم. آیا چنین نهادهایی را در اختیار داریم و آیا متناسب با نگاهها و رسانههای نو، نهادهای نو نیز به وجود آمدهاند؟ به نظر میآید پاسخ این سؤال منفی باشد هر چند وجود نهادهایی مانند ان.جی.او ها که حامل نگاه نو و عاملِ پراکندن و نهادینه کردن آن در میان مردم عادی هستند گام مهمی در ایجاد چنین نهادهایی به شمار آید. آیا ما به عنوان صاحبان افکار نو، و رسانههای نو، قادر به ایجاد نهادهای نو، مانند احزاب نو، سازمانهای نو، کانونهای نو، و امثال اینها هستیم؟
در داخل کشور، به خاطر شرایط حاکم، شاید امکان تشکیل نهادهای نو نباشد، اما در خارج از کشور که محدودیتی برای تشکیل نهادهای نو وجود ندارد، میتوان به چنین کاری اقدام کرد. ما در دایرهی بستهی نهادهای قدیمی و مباحث کهنهشدهی آنها گیر افتادهایم و راهی برای گریز نمییابیم (مثلاً در امر سیاست، در دایرهی بستهی سلطنتطلبی و جمهوریخواهی و سبز بودن و طرفدار رجوی و خاتمی بودن، و اگر خیلی همّت کنیم، جمع کردن اینها زیر سقف یک کنفرانس دست و پا میزنیم و به خارج از این دایرههای بسته اصولاً فکر نمیکنیم). تاکنون چند در صدِ اهلِ سیاستِ نوگرایِ ما به این فکر افتادهاند که مثلاً حزبی مانند حزب "پیرات"(*)های سوئد و آلمان و دیگر کشورهای اروپایی، به راه اندازند و صاحبان نگاه نو به جهان و دستگاههای موجود در آنرا زیر یک پرچم واحد گرد آورند و به فعالیّت متشکّل بپردازند؟
ممکن است گفته شود، آن چه امثال پیراتها میگویند متناسب با جوامع پیشرفته است و ما هنوز اندر خم یک کوچهایم. منظور نه شبیهسازی یک حزب خارجی، بلکه الگو گرفتن برای ساختن و شکل دادن به نهادی متناسب با خواستههای جوان و نو ست که اگر درست انجام شود در مدتی کوتاه فراگیر میشود و عدهی زیادی را گرد هم میآورد.
فراموش نکنیم که وظیفهی رسانه نه تبدیل به نهاد شدن، نه زیر پرچم نهاد رفتن، و نه نهاد ایجاد کردن است بلکه وظیفهی رسانه طرح نظرهایی مانند نظر حاضر است برای از قوّه به فعل در آمدن و جامهی تحقق پوشیدنِ طرحهای بر آمده از نگاههای نو. وظیفهی رسانه انعکاس رویدادهای پیرامونی است و ارائهی راههای مختلف برای دست یافتن به جامعهای نو و پیشرفته، و این فعالان سیاسی و اجتماعی هستند که باید از نگاههای نوی ارائه شده در رسانهها برای ایجاد نهادهای نو بهره گیرند.
* با تلفظ انگلیسی، پایرت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر