۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

گنجی: جنبش سبز شکست خورد، باید راه دیگری جست

imageعکس: نیک آهنگ کوثر

اکبر گنجی می‌نویسد: «آنچه جنبش سبز ناميده شد، پيامدناخواسته ی انتخابات رياست جمهوری خرداد ۸۸ بود...مدعای اصلی اصلاح طلبان اين بود که رژيم توانايی محدودی برای تقلب در انتخابات دارد. اگر اکثريت مردم در انتخابات شرکت کنند، مسأله ی تقلب منتفی شده و دوم خرداد ۱۳۷۶ تکرار خواهد شد...جنبش سبز که محصول مشارکت همگانی مخالفان بود، شکست خورد.» گنجی سپس پیشنهاد می‌کند روش مخالفان حکومت‌های شیلی و آرژانتین را برانداختند از سوی ایرانی‌ها مطالعه و بررسی شود.»
اکبر گنجی در یادداشتی در سایت رادیو فردا، به بررسی تجربه سال‌های ۸۸ تا ۹۰ پرداخته است.

گنجی، جنبش سبز را پیامد ناخواسته انتخابات ۱۳۸۸ می‌خواند و می‌نویسد: «آنچه جنبش سبز ناميده شد، پيامدناخواسته‌ی انتخابات رياست جمهوری خرداد ۸۸ بود(اگر چه علل و دلايل تاريخی- اجتماعی بستر وجودی آن را پديد آورده بود). احزاب و سازمان‌ها و کانديداها هيچ برنامه يا طرحی نداشتند که پس از انتخابات مردم را به خيابان‌ها بکشانند. مدعای اصلی اصلاح طلبان اين بود که رژيم توانايی محدودی برای تقلب در انتخابات دارد. اگر اکثريت مردم در انتخابات شرکت کنند، مسأله ی تقلب منتفی شده و دوم خرداد ۱۳۷۶ تکرار خواهد شد. شور و نشاط هفته های پيش از انتخابات نيز نشان می‌داد که اکثريت مردم در انتخابات شرکت خواهند کرد.»

اکبر گنجی با تفکیک نگاه طرفداران جنبش سبز و اصلاح طلبان می‌افزاید: «اصلاح طلبان ضمن قبول اسلام، انقلاب، قانون اساسی، جمهوری اسلامی و امام خمينی، به دنبال اصلاح نظام بودند و هستند، نه براندازی نظام. هيچ برنامه ای برای رويارويی با نظام و قرار گرفتن در برابر رهبری وجود نداشت.»

گنجی، خیابانی شدن اعتراض‌ها را ناشی از عدم کارکرد صندوق‌های رأی می‌خواند: «برای سبزها که خود را پيروز انتخابات می‌دانستند، آن چه رخ داده بود معنايی جز "تقلب" نداشت. به همين دليل مردم به خيابان‌ها ريختند و تنها پرسش آنها اين بود: "رأی من کجاست". وقتی صندوق های رأی درست کار نمی‌کرد، نوبت "خيابان"ها شد تا مردم با پاهای خود تکليف "سياست" را روشن سازند. رژيم که سه دهه با برپايی تظاهرات خيابانی نوعی مشروعيت برای خود به نمايش می‌گذارد، اينک با اين مسأله مواجه شده بود که خيابان‌ها در دست مخالفان بود. به تعبير ديگر، نظام "غافلگير" شد. چند ماه طول کشيد تا "اعتراض سياسی" مردم ، توسط رژيمی که "توانايی" و "اراده" ی سرکوب داشت، به شکست کشانده شد.»


بر اساس نگاه گنجی، اصلاح طلبی پیش از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، «بسيج اجتماعی» و «نافرمانی مدنی» را بر نمی‌تافت. او همچنین معتقد است که این نگاه طرفدارانی دارد و می‌نویسد: «سيد محمد خاتمی همچنان به اصلاح طلبی ماقبل ۲۲ خرداد ۸۸ معتقد است و آن پروژه را تعقيب می‌کند. به طور طبيعی گروهی از اصلاح‌طلبان به دنبال او خواهند رفت، چون نه تنها خاتمی همچنان يک "سرمايه ی ملی" است، بلکه روايت او از اصلاح طلبی طرفدارانی دارد. نامه ی خانم آمنه خاتون فهيمی- مادر سهراب اعرابی- به خاتمی و پاسخ خاتمی به او، نمادی از اين خط مشی است.»

گنجی در یادداشت خود جنبش سبز را شکست خورده و سرکوب شده می‌خواند: «که محصول مشارکت همگانی مخالفان بود، شکست خورد(يعنی سرکوب شد).اگر چه دلايل و علل "اعتراض سياسی" همچنان وجود دارد، اما شکست، یأس و سرخوردگی پديد می‌آورد. همه را به لاک تنهايی و تک افتادگی باز می‌گرداند. گرد مرگ بر همه جا می‌پراکند. ولی هميشه، دوباره شاهد باز شدن مفرها خواهيم بود. دوباره همه گرد می‌آيند تا از فرصت استفاده کرده و کاری صورت دهند. اينک وقت بازنگری سه سال گذشته، استراتژی و تاکتيک ها، و گشودن راه های تازه(يا باز شدن مفرهای جديد) است.»


این روزنامه‌نگار و محقق ضمن اشاره به نگاه گروه‌هایی که معقتدند تنها راه کنار زدن رژیم تهران، حمله نظامی با کمک خارجی است، پیشنهاد می‌کند که به به جای «تسخیر قدرت سیاسی» باید به سوی «تسخیر مردم» رفت: «به جای تسخير قدرت سياسی، به فکر تسخير مردم- يا هژمونی در جامعه ی مدنی- بود. اگر خواهان دموکراسی هستيم، بايد مردم را از طريق سازمان يابی های متنوع و متکثر قدرتمند ساخت. بايد در ميان مردم پايگاه اجتماعی پديد آورد. با طرح شعارهای انتزاعی معطوف به تسخير دولت، لزوماً نمی‌توان به مقصدی رسيد. بايد به سراغ اقشار متفاوت اجتماعی رفت، آنان(کارگران، معلمان، و...) را سازماندهی کرد و مطالبات آنها را بيان و پيگيری کرد. دموکراسی محصول موازنه ی قوا ميان جامعه و دولت است. اگر مردم قدرتمند نباشند يا نشوند، حتی اگر رژيم سرنگون شود، دموکراسی ای در کار نخواهد بود. اگر هدف گذار از رژيم استبدادی به نظام دموکراتيک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است، بايد نگاه‌ها را به جامعه و مردم ايران معطوف کرد. به سراغ اقشار متفاوت اجتماعی رفت. سازمان يابی متنوع آنها قدرت آفرين است. مطالبات آنها به زبان سياسی بيان نمی‌شود.»


گنجی ادامه می‌دهد: «اپوزيسيونی که بخواهد "مفت" و "مجانی" به قدرت برسد، بايد تحريم‌های اقتصادی کمرشکن و تهاجم نظامی به ايران را تشويق نمايد. اما "اپوزيسيون ملی" به دنبال دموکراسی از طريق قدرتمند کردن مردم است. برای اين کار، بايد در برابر قدرت نظام سياسی، در داخل جامعه قدرت آفريد، پايگاه اجتماعی درست کرد، "نارضايتی" را به "اعتراض سياسی" تبديل کرد، ميان قدرت جامعه ی مدنی و رژيم سياسی توازن ايجاد تا تا "موازنه ی قوا"ی واقعی پديدار شود. ناقدان می‌گويند که "رژيم نمی‌گذارد". گويی رژيم های فرانکو و پينوشه و توتاليتر اروپای شرقی می‌گذاشتند. گويی که رژيم جمهوری اسلامی سرکوبگرتر از رژيم فرانکو(اسپانيا) و پينوشه(شيلی) و ياروزلسکی(لهستان) است. مخالفان در رژيم پينوشه چه کردند و چگونه اين رژيم مورد حمايت دولت آمريکا را عقب راندند؟ آيا مخالفان پينوشه از دولت آمريکا درخواست کردند تا شيلی را بمباران کند؟»

گنجی سپس پیشنهاد می‌کند که روش مخالفان برای سرنگونی دیکتاتوری‌ها در آرژانتین و شیلی از سوی مخالفان حکومت ایران بررسی شود: «مخالفان در آرژانتين چه کردند؟ چگونه هزاران اعتصاب به راه انداختند؟ جنبش مادران ناپديد شدگان که به دنبال فرزندان مفقود شده ی خود بودند، چگونه به وجود آمد؟ آيا ديکتاتورهای نظامی آمريکای لاتين به مردم اجازه ی "اعتراض سياسی" می‌دادند ، يا مخالفان خود را بر آنها تحميل کردند؟ در آرژانتين هم دولت آمريکا حامی ديکتاتوری نظامی بود، نه مخالفان. اگر مخالفان گمان می‌کنند که رژيم استبدادی مطابق قانون به آنها اجازه می‌دهد تا سنديکا و اتحاديه تشکيل دهند، گرفتار خطای مهلکی شده اند.مخالفان بايد به طور غير قانونی(نافرمانی مدنی) اين نهادها را تشکيل دهند. ضمن آن که مطابق قوانين بين المللی و قانون اساسی ايجاد تشکل‌های مدنی حق مردم است. بدين ترتيب، وقتی مخالفان می‌توانند مردم خود را عليه سرکوبگرترين ديکتاتوری‌های مورد حمايت دولت آمريکا بسيج کنند، چرا مخالفان در ايران نتوانند مردم را عليه ديکتاتوری سلطان علی خامنه ای، که در ضمن "مغضوب دولت‌های غربی" است، بسيج کنند؟»


گنجی در باره گذار به دموکراسی در جوامع نمختلف می‌گوید: «در جوامعی که گذار به دموکراسی صورت گرفت، نگاه مخالفان معطوف به قدرتمندسازی مردم از طريق سازمان يابی آنها بود، نه آن که دولت‌های غربی به رهبری دولت آمريکا به جای آنها،از طريق تحريم‌های فلج کننده و بمباران کشور، رژيم ديکتاتوری شان را سرنگون سازد. راهکار روشن بود: قدرتمندسازی مردم از طريق سازمانی يابی، بسيج اجتماعی، نافرمانی مدنی، فلج کردن کار رژيم از طريق اعتصابات و اعتراضات، تشکيل ميز مخالفان، مذاکره ، برگزاری انتخابات آزاد منتهی به "انتقال قدرت" از زمامداران حاکم به مخالفان(در صورت پيروزی در انتخابات)، تغيير قانون اساسی.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر