اقدام علیاء ماجده المهدی بلاگر جوان مصری در انتشار عکسهای برهنهاش در وبلاگ شخصیش نه فقط در مصر، که حتی در ایران نیز توجه بسیاری را در فضای اینترنتی به خود معطوف کرده است. نوید یوسفیان، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی دانشگاه بوستون کالج، حمایتهای جمعی از ایرانیان و تقدیس این حرکت به عنوان رفتاری شجاعانه را به نقد میکشد.
این روزها بسیاری از ایرانیان و با عقیدهها و استدلالهای مختلف اعم از حقوق بشری، چپ، پساساختارگرا و لیبرال؛ به نوعی حمایت و همدلی خود را با رفتار علیا ماجده المهدی دختر مصری، که اقدام به انتشار عکسهای برهنه خویش در وبلاگ شخصیاش کرده، اعلام کردهاند.حرکت او، با توجه به فضای مذهبی مصر به وضوح حرکتی رادیکال و هنجارشکن تلقی میشود. برای درک عمق ماجرا و با اندکی سهلانگاری میتوان فرض نمود که چنین اتفاقی در ایران افتاده بود و به عواقب آن فکر کرد. در مورد شباهتها و تفاوتهای بستر سیاسی و اجتماعی مصر و ایران به قدری گفته شده است که نیازی به تکرار این مباحث وجود ندارد، اما نقد این حرکت، جدای از تلاشی برای فهم بهتر وضعیت کنونی مصر، میتواند نقدی بر رفتارهای آتی جنبش سبز هم باشد؛ مسئله بیش از آنچه در «گفتمان سیاسی» روز به آن دقت شده مهم است و آن را نه بر حسب وظیفه، که بر حسب جدی بودن موضوع، باید جدی گرفت.
انتقاد اصلی من در مخالفت با حمایت از عمل دختر مصری، یک بعدی نگریستن به موضوع و جدا کردن عمل از بستر سیاسی و اجتماعی مصر است. اما قبل از آن باید مسئلهای را روشن کنم.
بحث من مخالفت با حق دختر مصری در قرار دادن عکسهایش در اینترنت نیست که از نظر من و به شکلی رادیکال، آزادی مثبت فرد باید تضمین و تکریم شود. مهمترین بعد این تضمین، حمایت از حقوق فرد در تعامل با جامعه توسط به رسمیت شناختن حق استفاده فرد از داراییهایش (Propertyبه تعبیری که ژان لاک از آن استفاده میکند و شامل بدن فرد نیز میشود) است. پس به هیچ وجه روحیهٔ محافظه کارانه جنسی در نهی آزادیهای جنسی که ساخته تاریخ و فرهنگ و زبان ما انسانها است، نمیتواند توضیح دهندهٔ مخالفت با این عمل رادیکال باشد.
ممکن است گفته شود که راه مقابله با تفکرات مخرب از جمله ترس از برهنگی، ساخت ارزشها و هنجارهای جدید بوسیلهٔ ابزارهای اجتماعی است که البته این ادعا به خودی خود درست است، اما در فضای امروز مصر، نمایش برهنگی از طرف گروههای طرفدار دموکراسی شاید معنای دیگری داشته باشد.
استدلال من این است که در بستر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خاورمیانه، با شواهد تاریخی و استدلال نظری، رفتارهای رادیکال در حمایت از دموکراسی و آزادیهای فردی، اگر با رونق اقتصادی (و دیگر پیشرفتها که در هر مثالی متفاوت هستند) همراه نباشد، نه تنها نتیجهٔ دلخواه را ندارند، بلکه تنها به هوشیاری و به صحنه وارد کردن نیروهای متحجر و اسلام گرای محافظه کار منجر میشوند.
مثالهای ساده و آشنا از تاریخ ایران شروع میشود. از پیدا شدن نواب صفوی در ماجرای احمد کسروی گرفته تا برخورد شاه با علما و انقلاب ایران، از عملکرد ناموفق رضاشاه در سکولاریزاسیون تا جبهه شدیدی که جمهوری اسلامی در مقابل شعارهای تند اصلاح طلبان گرفت. نکتهٔ مشترک همهٔ این مثالها این است که تندرویهایی در روند لیبرالیزاسیون در مقاطع مختلف صورت گرفته است که به نتیجهای مخالف اهدافش منجر شده است.
مثالهایی از کشورهای دیگر هم میتواند راهگشا باشد. مثل روند تغییر ایدئولوژیک «جماعت اسلامی» در پاکستان که با نظریههای رادیکال ابوالعلا معدودی شکل گرفت. در ابتدا هدف اصلی این گروه فتح حکومت پاکستان به شیوهای نزدیک به نظریه پردازیهای آیت الله خمینی در نجف بود، اما شرایط اجتماعی و سیاسی و به خصوص سازشها و ملایمتهای قدرتهای نظامی پاکستان با این گروه اسلامی به منظور جلوگیری از به قدرت رسیدن سکولارها، نظریات آنها را بسیار معتدلتر کرد.
اما برای بررسی داستان دختر مصری، چه مثالی بهتر از سرگذشت گروه اخوان المسلمین در مصر که در همان بستر اجتماعی صورت گرفته است. این گروه نیز همچون جماعت اسلامی توسط نظریههای رادیکال شکل گرفت.
حسن البنا موسس این گروه اگرچه در به دست آوردن قدرت اسلامی به اندازهٔ معدودی اصرار نداشت، اما پایه گذار گروهی بود که بزرگترین نظریهپرداز اسلام رادیکال و تروریستی را به دنیا معرفی کرد: سید قطب.
آنچه در مورد سید قطب و اخوان المسلمین به بحث ما مربوط است، ذکر این نکته است که ظهور سید قطب در مصر نتیجهٔ مستقیم فشارها و اعمال زور حکومت ناصر بر اخوان المسلمین به عنوان گروهی اسلامی بود. جلوگیری از فعالیتهای آنها و زیر پا گذاشتن خط قرمزهای اسلامی به صورت علنی، هشداری بود برای سیدقطب که ارزشهای اسلامی به خطر افتاده است و نیاز به ظهور مرد خدا را احساس نمود. این عامل به همراه برخی عوامل دیگر، نظریههایی را در فضای تئوریک اسلامی شکل داد که سالها بعد منجر به ظهور بن لادن شد که خود را وامدار سید قطب معرفی و تعلیمات او را اساس کار خود برای حملههای تروریستی قلمداد میکرد.
اما موضوع جالب دیگر در مورد اخوان المسلمین چهرههای مختلفی است که در مواجهه با برخوردهای متفاوت حکومت از خود نشان میدادند. برای مثال وقتی مبارک بالاخره اجازهٔ شرکت آنها در انتخابات مجلس (که البته انتخابات آزادی نبود) را داد این گروه رفتارهای رادیکال خود را کنار گذاشته و با گفتمانی دموکرات و حقوق بشری به خواستههای دنیای مدرن تن دادند.
معتدل شدن و کناره گیری گروههای اسلامی از ادعای قدرت در اخوان المسلمین به حدی بود که در مصر و بعد از مرگ سیدقطب، نظریههای رادیکال او به خاطر تغییر در شرایط اجتماعی و سیاسی مصر به شدت از طرف تئوریسینهای جدید اخوان المسلمین رد شد.
حال به مسئله علیا برگردیم. جدا از این تجربههای تاریخی هم که هواداران شکستن تابوهای جنسی از آنها غافلند، میتوان حرکت این دختر را نقد نمود.
مصر در وضعیتی نامعلوم به سر میبرد. در شرایطی که هر روز بر نفوذ نیروهای رادیکال اسلامی در فضای رسانهای افزوده میشود و ترس یک حکومت اسلامی دیگر همهٔ فضاهای فکری سکولارها را فرا گرفته است، این حرکت با توجه به فضای عمومی فعلی چه معنایی میتواند داشته باشد؟ چه کسی را نشانه میرود؟ در جامعهای که در وهلهٔ اول اکثریت آن مسلمان است و در وهلهٔ دوم به دموکراسی (با تعبیر رای اکثریت) چشم دوخته است، آیا واضح نیست که گزارهٔ منطقی سوم چیزی جز مصر اکثریتی مسلمان دارد، است و بنابراین این عمل فقط گفتمان مذهبی را در میان اکثریت رواج میدهد؟
چطور میتوان انتظار داشت که رگ اسلام گرایی اهالی مصر باد نکند و خونشان بر اثر جریجه دار شدن ارزشهایشان به جوش نیاید؟ نتیجه واضح است: اعلام خطر برای اسلامگراها برای به دست آوردن قدرت برای جلوگیری از وقوع رفتارهای مشابه بر خلاف دستور اسلام و بازسازی تز قدیمی حکومت اسلامی به منزلهٔ مجری شریعت اسلام.
در حالی که دو تز رقیب و متقابل سکولاریزاسیون و رشنالیزاسیون حکومتها در خاورمیانه، هر دو به دوری از وارد کردن گفتمان مذهبی به عرصهٔ سیاسی تاکید دارند، با کدام نظریهٔ اجتماعی میتوان چنین حرکتی را در خدمت اهداف مصر آزاد نامید؟ با چنین استدلالی، این عمل چیزی جز نمک به زخم اسلام گراها تعبیر نمیشود و امکان بازگشت مطالبهٔ دستیابی قدرت را تقویت میکند.
آنچه واضح است حساس و تاثیرپذیر بودن فضای سیاسی امروز مصر از وقایع هر روزهٔ این کشور است و در چنین شرایط انقلابی این اثرپذیری چندین برابر است.
این فرآیند ممکن است روزی در ایران نیز رخ دهد. آنچه موجب نگرانی است، رفتارهای مشابهای است که ممکن است با توجه به فضای خفقان طولانی مدت در ایران، در موقعیتی مشابه رخ دهد. تابوشکنیها، ساختارگریزیها و هنجار ستیزیهایی که شاید تاثیرات مثبتی نیز داشته باشند ولی درنهایت دعوتنامهای برای گفتمان دینی در فضای سیاسی ایران خواهند بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر