۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

اگه من خدا بودم

اگه من خدا بودم٬نمیذاشتم رو زمین سیل بیاد٬نمیذاشتم تا بیادو بِبَره هر چی که هست و رو زمین٬میدیدم کودک زیبا و غمین ٬که میگرده رو زمین٬نمیذاشتم که زمین پر بشه از اینهمه انسان حزین٬نمیذاشتم که میون بنده هام پر بشه از اینهمه کین٬اگه من خدا بودم٬نمیدادم یاد بندم دروغارو به یقین٬نمیگفتم که منم گُنده ترین٬دور از اون دستای زیبای شما٬که همیشه ٬رو بسوی آسمونن به کمین٬نمیذاشتم تا شما چیزی بگین٬از غم و غصه هاتون روی زمین٬اگه من خدا بودم٬نمیدادم یادتون دشمنی رو٬تا که سامون بگیرین بدون کین٬نمیدادم یادتون نقطه یعنی آخرشین٬شماهارو نمیذاشتم که ته یه خط باشین٬نقطه رو از ته خط بَرِش میداشتم٬سر خط میذاشتم اونو به یقین٬نقطه رو برش میداشتم از سر زحمتتون٬تا شماها بدونین رحمتشین٬تا شماها ببینین اون که خداست کنارشین٬اگه من خدا بودم٬کنار تَک تَکتون مینشستم به خدا٬تا بدونین اونیکه یه عمریه٬تو هوا تو آسمون دنبالشین٬اومده روی زمین٬تا ببینه شماها نزدیکشین٬اگه من خدا بودم٬شایدم خونه میکردم وسط ایران زمین٬ شایدم عشق به یک دختر پاک و مینوشتم رو جبین٬ اینجوری خداتونم مثل شما٬داره یک یار قشنگ و فکر و ذکرش میشه یارش پس از این٬اگه من خدا بودم ٬همیشه کنارتون زنده میموندم رو زمین٬نمیذاشتم خون بریزه توی اون حموم فین٬بهتون میگفتم اینجا خونمه٬هر دقیقه دلتون خواست ببینینم٬هر چی خواستین و بگین٬اگه من خدا بودم٬آخ اگه من خدا بودم٬یاد میدادم بهتون ٬چه جوری خدا بشین٬یادتون میدادم این راز عجیب و برترین٬خودمم میرفتم و یه گوشه ای از این زمین٬میینشستم پیش یارو لب جوی و من میگفتم که بیا و گذر عمرو ببین٬نه غمو نه دشمنی و نه لعین٬بدون تموم اینها شماها هم میتونین خدا بشین٬بدونِ دوزو کلک٬حرف من همینه و اونه مشق آخرین٬اگه من خدا بودم وای اگه من خدا بودم٬یادتون میدادم عشقو٬ وَمیگفتم که بِرین٬که همینه همه اونی که میباید بدونین٬حالا دیگه شماها هم میتونین خدا بشین٬بدونِ هیچی بدی٬و در آخر اگه من خدا بودم٬نمی آفریدم این مسلمونا رو ٬رو زمین٬ اگه من اونی بودم ٬که شماها میدونین٬همه خوبیهارو٬ میآوردم رو زمین٬ نمیذاشتم یه هیولایی بیاد بنام دین٬دشمنی رو یاد بده به مردم این سرزمین٬اگه من خدا بودم٬اولین بوسه هامو ٬من میکاشتم توی خاک وطن و روی سر ایران زمین٬اگه من خدا بودم آخ خ خ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر