۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

به خودت آ.شاهمونو که دلش رو تو شکوندی.زاده هاشن پشت دیوار٬منتظر٬دل نگرونن.نمی دونن تا به کی اینجا اسیرن؟به خودت آ .خیلی دیره.دیوه سی سالهُ گنده سر کوچه نگرونه٬تا که دیواره خراب شه٬چونکه دیوه نمیتونه تا ببینه٬شاهمون٬تاریخمون٬قد متمونو.به خودت آ .آقا دیوه نگرونه٬نه رسولی نه امامی نه کسی نه٬آخه اون هیچی نداره.همشونو می دونه یکی یکی همش دروغه.نگرونه که بدونی٬که بفهمی٬واسه اینه نگرونه.ولی با اینهمه دیره٬زودی پاشو برو از دیواره بالا٬خرابش کن که غوله خیلی اسیره.نگرونه٬اون تو فکره که چجوری می تونه٬یک بار دیگه شاهمونو ببره اون سر دنیا٬یالا زود باش که دیگه وقتی نمونده٬خیلی دیره.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر